* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

خوابی از جنس نور

(( به نام خدا ))

 

سلام به شما دوستان عزیزم ، دلم نیومد توی این ایام که دل شیعیان خسته تر از همیشه است چیزی ننویسم .

واین قطعه ی ادبی رو تقدیم می کنم به حضرت فاطمه ی زهرا (س) به این امید که شاید لطفی کنن و به خوابمون بیان.

 

با پایی در زنجیر خاک ،بر زمینی داغ نشسته ام به این امید که بازگردی .

نگاهم به امواجی است که افسار گسیخته بسوی صخره ها می تازند

آنگاه است که به خود می نگرم ،به آن زنجیری که مرا اسیر این خاک کرد.

 

شب چادر سیاهش را بر سر زمین کشیده است ، و من در خوابی دروغین باز به تو می اندیشم ، که چگونه غروب چشمانت خورشید نگاهم را ربود.

 

بوی عطر یاست هنوز هم ذهنم را نوازش می دهد.و آنگاه که روشنایی وجودت ، سایه ی تنهاییم را لمس می کند ، ابرهای چشمانم خواهند بارید ،

افسوس که سردی آهم قطره های بلورین احساسم را منجمد خواهد کرد.

 

قلب ساحل،از دوری امواج هر لحظه می تپد و امواج ،گویی به سویش پر می کشند.

ولی قلب من در نبود تو دیگر نمی تپد، چرا چون موج بسویم نمی شتابی.

 

 

                

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سمانه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.blue-lover-yass.blogsky.com

سلام.فاطمه زهرا خیلی مهربونه. حتما حواسش به عاشقاش هست.امیدوارم به زودی زود ببینیش

[ بدون نام ] دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:43 ب.ظ

تو دات مثل یه دریاست...دوست دارم

رادون سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:00 ب.ظ http://radon.blogrky.com/

سلام م م م م م م!!!
از ابراز لطفتون مچکرم...حسن مطالب شما فراتر از ظاهر وبلاگ ماست...
فعلا بای.

فاطی چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:54 ب.ظ

منم این ایامو به همه ی عاشقان گل یاس رسول تسلیت می گم

احمد شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:41 ب.ظ

جالب بود امیدوارم موفق.شادوپیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد