* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

سلام با یک قطعه ادبی چطورید ؟


 

به نام هستی بخش بخشنده

 

   با سلام به همه ی شما عزیزان

پیشاپیش عید فطر رو به همتون تبریک می گم امیدوارم روزهای زیبا و رنگی قشنگی در انتظار تک تک شما باشه .


  
یک هفته بود که هر چی تلاش می کردم نمی تونستم یه قطعه ادبی درست و حسابی و بدون ایراد بنویسم ولی چند دقیقه ی پیش قطعه ادبی روی ذهنم حک شدکه به نظر خودم ارزش خوندن رو داره حالا تا نظر شما چی باشه ، ( البته این نوشته رو باید یک هفته پیش می نوشتم ولی خب …) امیدوارم که شما هم خوشتون بیاد اسمش هست :

<< یاد دردهای توست که دردهای مرا تسکین می دهد >> این قطعه ادبی رو به حضرت علی(ع) تقدیم می کنم که باعث می شن ما غصه های خودمون رو در مقابل اندوه این بزرگوار کوچیک ببینیم .

 

(( یاد دردهای توست که دردهای مرا تسکین می دهد ))

 

روحم به سویت پر می کشد  و در آرزوی لمس آن نگاه شیشه ای پر مهرت که زیبایی قلبت را فریاد می زند، برای ثانیه ها آرزوی مرگ خواهم کرد .

 

گاه می اندیشم که اکنون دست کوچک کدامین کودک یتیم را در دست فشرده ای، یا که با حضور نورانیت لحظه ی تلخ مرگ کدامین پیرمرد خسته را شیرین می کنی.

 

در این راه راه سیاه قفس زندگی تجسم نگاهت مرا بر قایق آزادی سوار خواهد کرد . و در این روزگار، که آسمان زمین خاکستری است خواب های آبی توست که آسمان ذهنم را رنگ  می زند .

 

گاه چشمان معصوم کودکی فقیر در زیر لاشه های ظلم  زمانه، چون تازیانه ای پیکر خسته ام را مجروح می کند و باز هم چون همیشه دردهایم را با دردهای تو تسکین
می دهم .

 

تمام افکارم را قربانی پاسخ به چراهایی بی جواب خواهم کرد، چراهایی که زیرا ندارند و می دانم که تو نیز در این اندیشه ای !!!

 

منتظر نظرات قشنگتون هستم ( تا یادم نرفته ؛ اگه دوست داشتید و منو قابل دونستید خوابهاتون رو برام بفرستید تا همه لذت ببرن- خسیس نباشید خدا رو شکر فعلاً که خواب دیدن رایگان پس تا می تونید خواب ببینید )

 

قربون شما - آق سیا -
این تصویر هم تقدیم شما

 

نظرات 1 + ارسال نظر
وحید جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ب.ظ

دمت گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد