* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

خواب/مرگ/زمان

به نام خدا

 

((سلامی به پاکی چشمان کودکی که به آسمان می نگرد))

 

 

ببخشید اگه نتونستم به قولم عمل کنم و زود زود وبلاگ خودتونو به روز کنم.

از این به بعد وقت بیشتری دارم و سعی می کنم مثل آلوریک سر حرفم بمونم .

نیا خان که خودشو کنار کشیده (فعلاً) منم که باید جورشو بکشم . چه میشه کرد نیاست دیگه !!!


قبل از هر چیز در مورد سوال شادی خانوم که پرسیدن چرا
khastetarinha :


علتش این بوده که من وقتی می خواستم عنوان وبلاگ رو انتخاب کنم هر اسمی رو که می نوشتم قبلاً انتخاب شده بود ، منم خسته شدم اسمشو گذاشتم خسته ترین ها .

 

این دفعه خوابی تعریف نمی کنم  می خوام چیزایی بنویسم که مثل همیشه دونستنش ضرر نداره .


1.
 قسمتی از نوشته های شکسپیر توی کتاب مشهورش اhamlet (که شخصاً خیلی دوستش دارم ) . البته زحمت ترجمش با خودتونه ( چی شد به همین زودی جا زدید ) تابستونه و چیزی که زیاده وقت .به طور حتم این جملات به گوش همتون آشناست (بیشتر از این حاشیه نمی رم ) فقط دو نکته:


 
 الف)قسمت ایی که زیر اونا خط کشیدم واقعاً زیبا هستن ،پیشنهاد میکنم از دستشون ندید .


 
ب)
اگه جاهایی شو نتونستید معنی کنید نا امید نشید، آخه بعضی کلماتش مربوط به زمان قدیم که الان استفاده نمی شه .

 

Here is Hamlet's most famous speech :

 

To be, or not to be, aye, there's the point,
To die, to sleep, is that all? Aye, all.
No, to sleep, to dream, aye merry, there it goes,
For in that dream of death, when we awake,
And borne before an everlasting Judge
,
From whence no passenger ever returned,
The undiscovered country, at those sight
The happy smile, and the accursed damned.
But for this, the joyful hope of this,
Who'd bear the scorns and flattery of the world,
Scorned by the right rich, the rich cursed of the poor?
The widow being oppressed, the orphan wronged,
The taste of hunger, or a tyrant's reign,
And thousand more calamities besides,
To grunt and sweat under this weary life,
When that he may his full quietus make,
With a bare bodkin? Who would this endure,
But for a hope for something after death?
Which puzzles the brain, and doth confound the sense,
Which makes us rather bear those evils we have,
Than fly to others that we know not of.
Aye that, oh this conscience makes cowards of us all.

 

 

2.از عقایدم می نویسم(در مورد زمان و مرگ ) به این امید که خوشتون بیاد و به خاطر موضوعی که انتخاب کردم کلیک موستون رو روی close نبرید .

 

 

همه ی ما انسان هستیم و هر انسانی افکار مخصوص خودش رو داره با این وجود ذهن هر فرد نسبت به افکار دیگران کنجکاو ه . (احساس می کنم شما هم همین عقیده رو دارید ) . من عقیدمو در مورد بعضی حقیقت ها می گم ، خوشحال می شم اگه شما هم عقایدتون رو بگید ( اون موقع من دیگه یک پر حرف نیستم ).

 

من _سیا_ مثل همه ی مسافرای غریب  این کره ی خاکی فضایی رو اشغال کردم که بعد از مرگم این فضا رو هم از دست میدم ولی بر خلاف بعضی ها که می رن و اسمشون رو هم با خودشون می برن من میخوام اگه شده حتی روی همین تیکه فضایی که الان در اختیار دارم اسم خودم رو حک کنم  و حک هم خواهم کرد.

 

به نظر من نیاز جهان به انسان مثل برگ های یک درخته که به تن شاخه ها چسبیده و درخت ساده لوح برخلاف نیازش وقتی سردش میشه لباسش رو از تنش در میاره (شاید احساس میکنه لباسش دمده شده).


همه ی ما تا حدی متوجه شدیم که تقریباً 70 درصد کسانی که توی این دنیای پر حرف ، حرف حسابی برای گفتن دارن ، اگه خیلی شانس بیارن حرفشونو می زنن بعد زمین اعصابش خرد می شه و اونا رو از میزه گردی که تشکیل داده میندازه بیرون و یا بعضی دیگه که بدشانس هستن و یه جورایی تو ذوق می زنن قبل از این که حرفی بزنن از میزه گرد اخراجن .
 نه ، نه ….. زود قضاوت نکنید منظورم زمین خاکی نبود . تقصیر کار  اون ایی هستن که دور این میزه گرد نشستن .

 

شاید به خودتون بگید ای بابا این یکی قاط نزده بود که حالا اینم ….


دلیل این که این نوشته های (شاید کسل آور ) رو نوشتم این بود که بگم همیشه برای حرفای دیگران ارزش قائل باشیم و بخوایم که عقایدشون رو درک کنیم . حتی اگه حرفه یه بچه ی 4 ساله باشه ( در این صورت ما انسانی متفاوت نسبت به انسان های قبل از خودمون خواهیم بود ) . بیاید سعی کنیم  جلوتر از زمان حرکت کنیم  کسی که عقب تر از زمان خودش حرکت می کنه کاملاً واضحه که عقب مونده اس  و کسی هم که همزمان با زمان حرکت می کنه با دیگران متفاوت نیست .خسته شدید !  نه ...............

 

 

 

3.   فکر کنم بهتره بیشتر از این پر حرفی نکنم و با چند جمله ای از (( لرددانسنی)) در کتاب معروف  (دختر شاه پریان)  نوشتمو به پایان برسونم . با آرزوی این که روی کلمه کلمه اش فکر کنید (لرد دانسنی از اون دسته آدمایی بوده که شانس آورده و تقریباً بقیه درک اش کردن .)

 

 

(( چنین است که نور، جنگل را می رویاند و جنگل زغال می سازد و زغال نور پس می دهد ، چنین است که رودها دریا را پر می کنند ، و دریا آب را به درون رودها می فرستد ، چنین است که همه چیز آنچه را می گیرد، پس می دهد ، حتی مرگ .))

 

 

 

منتظر نظراتتون هستم (در ضمن خوشحال میشم برام ایمیل بفرستید)


((سیا))

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطی شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:34 ق.ظ

سلام شب خوش
همه ی مطلبتو خوندم
تا حدودی باهم هم عقیده ایم
بازم بنویس شاید با هم یکی شدیم سیا جون

شادی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:46 ب.ظ

مرسی از جوابی که بهم دادی .....امیدوارم موفق باشی...راستی منو می شناسی.......

نیا سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:50 ب.ظ

سلام
منم بالاخره سرو کلم پیدا میشه
از غم دوری من ناراحت نباش سیا جون
در ضمن نبینم جز ما با کسی یکی بشی

الباجینو شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:57 ب.ظ

حرف نداری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد