* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

ذهن آزاد

به نام هستی بخش بخشنده

 

درود بر قلب های اسیر و ذهن های آزاد

 

سلام به شما دوستان عزیزم ، بعد از مدت ها تصمیم گرفتم که داستان یک خواب رو به روز کنم.

امیدوارم دیگه این اتفاق نیفته که من وبلاگم رو فراموش کنم.

امروز می خوام از چیزایی حرف بزنم که خودم عاشق بازگو کردنشون هستم.

نمی دونم چقدر به ناشناخته های عالم هستی علاقه مند هستید و به اونها علاقه مندید.

 

- تا حالا شده که توی خواب آینده رو ببینید و وقتی از خواب بیدارشدید عیناً همون اتفاق ها براتون بیافته؟

 

- تا حالا شده قبل از این که اتفاقی بیافته شما از وقوعش باخبر باشید ( منظورم حس ششم ) ، خیلی از ما در دوران مدرسه قبل از اینکه معلم صدامون کنه و ازمون درس بپرسه همه اش حس می کردیم الان منوصدا میکنه و بعد در کمال شگفتی معلم اسممون رو صدا می زد. ( اشتباه نکنید حس ششم با تلقین کردن خیلی فرق می کنه)

 

- تا حالا شده که از ته دل یه آروزیی بکنید که به نظرتون در اون مکان و زمان محاله و در کمال ناباوری ببینید عجب... آرزوتون برآورده شد !!!

 

- تا حالا شده که یک موجود یا هر چیزی که خیلی عجیبه و تا حالا اونو ندید رو ببینید. ( مثلاً بشقاب پرنده ، جن ، روح و ...)

 

- تا حالا شده از طریق ذهنتون با ذهن یک نفر دیگه(که خیلی بهش نزدیک هستید) ارتباط برقرار کنید. مثلاً دلتون پفک می خواد ( بهتره بگم بادام زمینی، پفک ضرر داره، بد آموزیه) بعد با خودتون میگید ، کاش بابام از سر راه که میاد بادام زمینی هم بخره، بعد که بابا میاد مبینی یه بسته بادام زمینی هم خریده، بعد که می پرسی چه طور می دونستید هوس بادام زمینی کردم، باباتون میگه : یه چیزی بهم گفت بادام زمینی هم بخرم.

 

- تا حالا شده ذهن کسی رو بخونید .

 

و......................... اکثر ما این موارد رو تجربه کردیم و به حساب اتفاق و ... گذاشتیم. کم نیستند از این موارد ، ولی آدم هایی که درکش کنند ، کم هستند!!!( متاسفانه )

 

اگه وقتی بگذارید و به اونچه که گفتم فکر کنید ، می بینید که اشتباه نگفتم .

خداوند در کنار تمام ناشناخته ها مغزهای متفکر هم خلق کرده تا کلید معما رو پیدا کنند .

براستی که پروردگار ما نیکو آفریننده ایست . ما انسانها در زمان ومکان ( در این دنیا ) محدود هستیم ولی ذهن و اندیشه ی ما آزاد آزاده . و خداوند اونو آزاد گذاشته که معماهاشو حل کنیم. و خداوند از حل شدن معماهاش به دست ما بنده های باهوش لذت می بره.

بیاید اگر که در حل معماهای خالقمون کمی احساس ضعف میکنیم لااقل بهشون فکر کنیم.

که دست آخرکه پیش خدامون رفتیم با صدایی مطمئن بگیم ، اگرچه که معما رو حل نکردیم و کاشف نبودیم ولی خب بهش که فکر کردیم ، پس مخلوق متفکری بودیم.

به امید روزی که معماها همه حل بشن و ما راز هستی رو هم صدا با هم فریاد بزنیم و پروردگارمون بهمون افتخار کنه. ( انشاءالله)

 

قربون شما آق سیا.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شادی... سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام آقا سیا...چطوری؟ واقعاٌ عکس قشنگیه...با اینکه دیر به دیر وب رو به روز می کنی...ولی خب مطاب اون جالبه...موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد