* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

 

به نام هستی بخش بخشنده

 

 

و سلامی به شیرینی شهد برنده ی زندگی !!!

 

 

دفعه ی قبل که کم لطفی کردید و هیچ نظری ندادید حقیقت دلم شکست امیدوارم این بار همون بار نباشه.

 

این دفعه می خوام از خاموش رنگیم بگم تنها کسی که توی این دنیای فانی هرگز منو ترک نمی کنه .

نمیدونم شما به خاموش رنگیتون فکر کردید یا نه .

شاید هنوز هم کسی باشه که نمی دونه خاموش رنگی چیه یا کیه ؟

هر کسی باید خاموش رنگیشو خودش پیدا کنه و من فقط می تونم بگم چه طور پیداش کنید . خاموش رنگی وقتی که شما بیدارید خوابه و وقتی بیدارید اون خوابه . همیشه رنگی و تازه است ولی بیشتر وقتا برای بیشتر افراد خاموش و بی رنگه .

 

راستش انتخاب کلمه ی خاموش رنگی ابتکار خودم بوده  شما می تونید هر اسمی رو براش انتخاب کنید مهم اینه که فراموشش نکنید .

 

خاموش رنگی هر فرد همون بعد گم شده ی وجودیشه که اگه قبل از تولد، چطور خلق شدن و کجا قرار گرفتن  رو به اختیار خودش می گذاشتن اون فرد ،  شخصیت و حتی ظاهر خاموش رنگیش رو انتخاب می کرد .

نه... نه ... منظورم این نیست که بخوای جای یکی دیگه باشی منظورم اینه که اون توئی ولی تو اون نیستی . خاموش رنگی فقط توی خواب شماست با بودن شما اون نیست و وقتی اون هست ، که شما نیستید . البته بعضی جاها که شما خودتون رو محوش می کنید شخصیت خاموش رنگی در شما ظاهر می شه ( به طور مثال هر وقت که می خواید چیزی رو خلق کنید که همه ی ذهن و احساستون رو به مبارزه می طلبه اون وقته که خاموش رنگی بیدار می شه  و به کمکتون میاد )

 

حتماً برای یک بار هم که شده دقت کردید وقتی که یک خواب می بینید دو حالت داره یا شما همون نقش اول خوابتون هستید یا این که مثل یک دوربین اتفاقات رو تعقیب می کنید .

نقش اول خواب یا دوربین همون خاموش رنگی شماست .

اگر که خاموش رنگی، نقش اول خوابتون باشه ( یعنی  ببینید که تمام جریان خوابتون حول اون می چرخه ) مطمئن باشید اون شمائید ولی با یک شخصیت و ظاهر تازه که خودتون خلقش کردید پس شما خالق خاموش رنگیتون هستید .

 

امیدوارم حالا دیگه خاموش رنگیتون رو شناخته باشید . و اما... یه چیز دیگه... می خوام که همتون یه اسم برای خاموش رنگیتون انتخاب کنید .

 شاید براتون جالب باشه من معتقدم همه ی نویسنده ها ، نقاش ها ، شعرا و...

در آثار همشون می شه شخصیت خاموش رنگیشون رو دید با این که خودشون هیچ وقت مثل خاموش رنگیشون نبودن .  

 

خاموش رنگی بعضی وقتا اطلاعاتی رو هم بهمون می ده مثل یه جور الهام ، اطلاعات و خبرهایی که هیچ ذهنیت قبلی در موردشون نداشتیم .

 

اسم خاموش رنگی من – زیبای تنها-  است . این اسم یکبار وقتی میخواستم یک قطعه ی ادبی بنویسم به ذهنم رسید و بعد دیدم که بی ربط با خاموش رنگیم نیست وتصمیم گرفتم همین اسمو براش انتخاب کنم .

 

من زیبای تنهامو به حدی دوست دارم که هیچ مرزی رو برای دوست داشنتش نمی تونم تعیین کنم بهمین خاطر اگه امکانش بود می تونستم تا یکسال بدون وقفه وصفش کنم . شانس آوردید که امکانش نیست !!!

 

این قطعه ی ادبی رو برای رفع خستگی براتون مینویسم به این امید که حوصله ای برای خوندنش براتون باقی گذاشته باشم .

برای لمس این قطعه ی ادبی سعی کنید تصور کنید از کسی متنفر شدید ( چون متوجه شدید اون کسی نیست که شما فکر می کردید ) و اون شخص باعث شده که شما خاموش رنگیتون رو خاموش رنگی اون بدونید و یواش یواش خاموش رنگیتون محو می شه و تمام فکرتون  این می شه که یک روز از عمرتون هم که مونده ازش انتقام بگیرید . ( من که بخاطر زیبای تنهام  هم که شده حالشو می گرفتم شما رو نمیدونم !!! )

 

 

 

بن بست زمان

 

( در پس هر نگاه شومت دست مرگ را می توان دید

ا ی که ،  بی خبر بر کلبه ی احساسم پا نهادی.

 

طنین صدایت چون زجه ی ابری پیر ذهن آرامم را پریشان

و سایه ات چون کابوسی خواب های رنگی ام را پاره می کند.

 

هر شب لحظه ی مرگ تو را در ذهن تکرار می کنم

و خاطرات بی رنگت را به دست سیاهی ها می سپارم تا در آن تاریکی ژرف مغروق گردند .

 

نفرین بر آن واژگان مسمومت که شکار آتش گشت

و نفرین بر آن خطوط مبهم  احساست که زیبای تنهایم را فنا کرد.

 

آری دیری است که در اندیشه ی شکار تو صیاد زمان مرا صید کرده است.

لیکن دیگر راه فراری نیست ،اینجا بن بست زمان است ! )

 

 

قبل ازاین که مطالب امروز رو اعدام کنم ( و خلاااااااااااااااااااااص ) می خواستم بگم که من دیروز درس خیلی بزرگی از استادم دکتر مهران ترکی گرفتم  و دلم نمیاد که بدون تشکر از این استاد بزرگ مطالبمو به اتمام برسونم . کاش همه قلبی به بزرگی این استاد داشتن به امید روووووووزی که همه قلباشون به وسعت اقیانوس و به زلالی قطره های شبنم باشه .

 

 

بازم مثل همیشه قربون شما - آق سیا-

نظر یادتون نره، اگه نظر ندید کار من سخت می شه !

ممنون

سلام با یک قطعه ادبی چطورید ؟


 

به نام هستی بخش بخشنده

 

   با سلام به همه ی شما عزیزان

پیشاپیش عید فطر رو به همتون تبریک می گم امیدوارم روزهای زیبا و رنگی قشنگی در انتظار تک تک شما باشه .


  
یک هفته بود که هر چی تلاش می کردم نمی تونستم یه قطعه ادبی درست و حسابی و بدون ایراد بنویسم ولی چند دقیقه ی پیش قطعه ادبی روی ذهنم حک شدکه به نظر خودم ارزش خوندن رو داره حالا تا نظر شما چی باشه ، ( البته این نوشته رو باید یک هفته پیش می نوشتم ولی خب …) امیدوارم که شما هم خوشتون بیاد اسمش هست :

<< یاد دردهای توست که دردهای مرا تسکین می دهد >> این قطعه ادبی رو به حضرت علی(ع) تقدیم می کنم که باعث می شن ما غصه های خودمون رو در مقابل اندوه این بزرگوار کوچیک ببینیم .

 

(( یاد دردهای توست که دردهای مرا تسکین می دهد ))

 

روحم به سویت پر می کشد  و در آرزوی لمس آن نگاه شیشه ای پر مهرت که زیبایی قلبت را فریاد می زند، برای ثانیه ها آرزوی مرگ خواهم کرد .

 

گاه می اندیشم که اکنون دست کوچک کدامین کودک یتیم را در دست فشرده ای، یا که با حضور نورانیت لحظه ی تلخ مرگ کدامین پیرمرد خسته را شیرین می کنی.

 

در این راه راه سیاه قفس زندگی تجسم نگاهت مرا بر قایق آزادی سوار خواهد کرد . و در این روزگار، که آسمان زمین خاکستری است خواب های آبی توست که آسمان ذهنم را رنگ  می زند .

 

گاه چشمان معصوم کودکی فقیر در زیر لاشه های ظلم  زمانه، چون تازیانه ای پیکر خسته ام را مجروح می کند و باز هم چون همیشه دردهایم را با دردهای تو تسکین
می دهم .

 

تمام افکارم را قربانی پاسخ به چراهایی بی جواب خواهم کرد، چراهایی که زیرا ندارند و می دانم که تو نیز در این اندیشه ای !!!

 

منتظر نظرات قشنگتون هستم ( تا یادم نرفته ؛ اگه دوست داشتید و منو قابل دونستید خوابهاتون رو برام بفرستید تا همه لذت ببرن- خسیس نباشید خدا رو شکر فعلاً که خواب دیدن رایگان پس تا می تونید خواب ببینید )

 

قربون شما - آق سیا -
این تصویر هم تقدیم شما

 

there's a point

agar ke font ro shoma nemitonid khob bebinid  masire zir ro edame bedid ta font baraye computer shoma tarif beshe mamnon

view<Encoding<Unicode