* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

* داستان یک خواب *

به نام هستی بخش بخشنده

به نام هستی بخش بخشنده

 

 

سلامی به پاکی نم نم باران روی خاک

 

  از همه عذر می خوام که نتونستم این مدت وبلاگ رو به روز کنم، ولی خب حالا به جاش می خوام با یک عالمه حرف جبران کنم .پیشنهاد می کنم بخونید حداقل اش باعث می شه یادتون بره روزه اید !

 

  الان می خوام به مقوله ی تعبیر خواب، گیر بدم .

  گویا دیشب یکی از رفقام خواب داشم رو دیده بود که با گیوتین سرشو از بدنش جدا کردن. می خواستم از همین جا ازش تشکر کنم که با تعریف این خواب کلاسیکش ما رو تحت تاثیر قرار داد !!! حالا منم حساس ...

 

  یکی دیگه از رفقا خواب مار زیاد می بینه منم دیدم خدا رو خوش نمی یاد بزارم مار نیشش بزنه تصمیم گرفتم که تعبیر خوابشو واسش بنویسم :

من که تعبیر 5 نفرو خوندم همشون اشاره به دشمنی کردن.  (( این تیکه رو کودکان زیر 1 سال نخونن !)).

اگه بدخواه مدخواه داری بگو چاقو ضامنی دم دست !

 

 همین رفیقم در مورد افتادن دندان هم سوالاتی کرد که باید بگم که : افتادن دندان دلالت بر پرداخت دین و قرض داره بعضی ها هم گفتن که دلیل جنگ و خصومت ، البت ، تعبیر خواب دندان خیلی دقیق و مهم که نیاز به وقت زیاد داره که من ندارم ...

 

  راستش چند وقت پیش توی یه وبلاگ چیز تازه ای دیدم که به نظرم خیلی جالب بود.توی اون وبلاگ نوشته ها  و عکس هایی بود که هر کسی که دوست داشت اون عکس یا نوشته رو شرح می داد و احساسشو در موردش می گفت .به نظرم خیلی با حاله که بازدیدکننده ها هم سهمی توی احساس نویسنده داشته باشن و وبلاگ از حالت خشکیش بیرون بیاد . البته اگه شما هم استقبال کنید .حالا یه بار امتحان میکنیم ضرر که نداره ... فوقش اگه سلول های خاکستری کم آوردید من مال خودم و بهتون قرض می دم .

 

    این نوشته رو دیروز نوشتم ، از همین جا شروع می کنیم :

 

(( فریادی از دل کویر، آسمان جنگل را بارانی می کند

و فریادی از دل جنگل ، آسمان کویر را آتشین خواهد کرد

در پی این همه فریاد ، تنها کویر است که سنگینی مرگ را به دوش می کشد .))

 

  از نظر ظرایف ادبی اشکال داره ولی خوب برای شروع بد نیست .اگه دوست داشتید یا برام ایمیل کنیدیا توی بخش نظرات بنویسید .

 

  چند وقته حال و حوصله ی خیلی چیزا رو ندارم  بوسه ی باد قمیشی هم که گوش دادم غم باد گرفتم  (  سهم من از بوسه ی باد ، چی بگم ای داد و بیداد ، همه زردی و تباهی ، مردن و رفتن از یاد ! ) به این تیکه اش اعتقاد ندارم ولی خب ..خودتونو توی 50 سال آینده تصور کنید ، چه احساسی بهتون دست میده ؟، اون موقع نه من دست نوشتن دارم نه شما چشم خوندن ... افتضاحه . خدا وکیل از این نظر یغما حقیقت و می گه ولی خب بهتره بهش فکر نکنیم !

   شده بعضی وقتا حس کنید که زندگیتون یه خوابه که دارید می بینید و توی خواب دلتون می خواد وقتی بیدار شدید خوابتونو کتاب کنید تا همه اونو بخونن مثل یه رمان ، یا اینکه اونو مثل یه گنج مخفیش کنید ؟

 

   گویا خسته شدید ، اینو می گم و بعدش خلاص !

 

  سعی کنید وقتی که متن ادبی ، رمان و تمام اونچه رو که احساسی در اون نهفته اس می خونید (یا می نویسید یا حتی بهش فکر می کنید)، حتما ً یه موسیقی رو که با اون نوشته تطابق داره رو هم گوش کنید تا احساس نویسنده (یا شخص اول) به ذهنتون القا بشه . مثلاً اگه کتاب های جنایی می خونید حتماً  موسیقی رو که در شما ایجاد هیجان می کنه رو گوش بدید ، یا وقتی یه رمان عاشقانه یا قطعه ی ادبی یا ... رو  می خونید موسیقی خیلی ملایم گوش بدید ... یک بار امتحان کنید بهتون قول می دم قلب و ذهنتون هر دو یکی بشن . اونوقت مرد می خواد که این دو تا رو از هم سوا کنه !!!

 

  همیشه وقتی که یه کتاب رو به صورت فیلم در میارن فیلمش روی شما بیشتر تاثیر می ذاره تا خود کتاب ، با این روش که گفتم نوشته ها، توی ذهن شما مثل یه فیلم سینمایی حک می شه و همون احساسی رو که فیلم به شما می ده رو در شما ایجاد می کنه . به قول یغما ((بذار پروانه احساس  ،  دلتو بغل بگیره ))

 

  سرتونو بیشتر از این درد نمیارم امیدوارم هر جا که هستید شاد باشید و خواب هاتون همیشه رنگی باشه مثل رنگین کمون .

 

نیا خان که رفته پیش واز خواب زمستونی پس مثل همیشه
قربون شما - آق سیا -

 

سلام

                                              به نام هستی بخش بخشنده

             

سلام به همه ی دوستان عزیز ببخشید که مدتی وبلاگ رو به روز نکردم (اگه رنگ زرد زمینه اذیتتون می کنه عذر می خوام در اولین فرصت عوضش می کنم.امیدوارم از موزیکی  که روی وبلاگ قرار دادم خوشتون اومده باشه اسم این موزیک ژولیت و رمئو در مورد نوازندش دفعه ی بعد صحبت می کنم.)

راستش این چند وقته سرم خیلی شلوغ بود دارم سعی می کنم با دو دستی 50 تا هندونه از زمین بردارم! ممنون که خدا قوت می گید ...

 

راستش یک دفعه متحول شدم... دیدم ای بابا همه دارن با شتر میرن من بیچاره پای پیاده راه افتادم تازه کلی هم برا خودم ذوق می کنم .

 

مگه من چی از رابرت بویل که توی بچگی به زبان های عبری، سریانی، یونانی، فرانسه و لاتین صحبت می کرد کم دارم .

 

(( راستی عمو بویل رو شما می شناسید!!! آره می دونم همه ماشاالله استادید <<شتر سواران>> یادم رفته بود ... برا اونایی می گم که مثل خودم پیاده هستن)) بر اساس قانون عمو بویل « حجم یک گاز متناسب با عکس فشار اونه». یکی از عادت های عمو بویل این بود که به حقیقت لبخند می زد .و به همین خاطر حقیقت هم به اون لبخند زد .

 

اصلاً چرا دور بریم بابا ابوالوفا (بوزجانی) رو چرا نمی گی (هم کیش خودمونم هست ) اسمش روی یکی از دهانه های ماه ثبت شده یا  دایی خواجه نصیرالدین (طوسی) که اونم اسمش رو بر کره ی ماه ثبت کردن .

 

اونوقت من بیچاره اسمم رو فقط توی لیست - حضور ، غیاب-  ثبت می کنن .

 

ولی خوب هیچ وقت برای یک آغاز دیر نیست . از کتاب و دفترم شروع می کنم اسمم رو روشون ثبت می کنم تا وقتی که به کهکشان برسم << کهکشان راه سیا >> رو به اسم خودم ثبت کنم... باحال می شه نه...!!!

 

در حال حاضر مشغول یادگیری دو زبان و درست کردن دو وبلاگ و خوندن دو کتاب و یادگیری دو هنر هستم و البته در حال حاضر مشغول دانلود دو برنامه و دو موزیک هم هستم از چند تاشونم فاکتور گرفتم ...مثلاً آموزش زبان انگلیسی به دختر دائیم و پسر دائیم!!! وقتی هم که مدارس باز شه ریاضی و انشاء رو هم باید بهش اضافه کنم...
درس های دانشگاه هم جای خود دارد ( با معدل ترم قبلم که آّبروی هر چی دانشجو رو بردم ) باید تلاشم رو ده برابر کنم.

 

ولی کمی که فکر می کنم می بینم که در مقایسه با دکتر حسابی و لئوناردو داوینچی وقتم خیلی زیاده  و باید روزم پر بار تر باشه .

 

قربونش برم الهی ... ابراهام لینکلن رو می گم ... واقعاً که گل گغته ...کنجکاو شدید !!! لینکن گفته که : هر کاری را که تصمیم به انجام آن گرفتید , نصف آن را انجام داده اید .


بابا ای ول ... پس به این حساب نصف کهکشان رو فعلاً به نام خودم کردم نصف دیگشم خدا بزرگه ...


یاد یه ضرب المثل چینی افتادم  که می گه
<< هر سفر هزار فرسنگی با یک گام شروع می شود .>>

 

واقعاً می گم این چینی ها یه چیزیشون می شه... بیش از حد می دونن ...

 

 

مثل هاشون هزار تا نکته داره ... نمی دونم با اینکه میدان دیدشون خیلی کم چه طور می تونن با چنین دید بازی به مسائل نگاه کنن !!!


ولی مثل اینکه من زیادی تند رفتم چون
لابرویر گفته که : برای کسی که آهسته و پیوسته راه می رود هیچ راهی دور نیست . و لی من انگار که اشتباهی سوار جت شدم..آخه خبر رسیده شتر قحطی اومده .

ببخشید سرتونو درد آوردم . و ممنون از اینکه تحملم می کنید .

امیدوارم روزهای اخر تابستون به همتون خوش بگذره . (( باز آمد بوی ماه مهر ، ماه دانشگاه و مدرسه و ... ))


از راضیه خانوم هم خیلی تشکر می کنم . 

                             ((کوچیک شما  آق سیا ))

 

 

 

 

سلام خیلی شاکیم


سلام
 یه سوال از نیا خان  داشتم اگه این وب سایت من و تو پس می شه بپرسم شما چی کار می کنین.
ببخشید دوستان من یه مدت نمی تونم وب رو به روز کنم این نیا خان هم امیدی نیست
پس عذرخواهی منو بپذیرید.

                                                                قربان شما
                                                                    -سیا شاکی
-