-
Richard clayderman
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 07:41
به نام هستی بخش بخشنده سلامی به زیبایی آزادی اسبان سرمه ای دوستان من ببخشید که دیر به دیر وبلاگ رو به روز می کنم ، درگیر امتحانهای میان ترم هستم . راستیتش دو روز پیش وقتی دوچرخه _ ضمیمه روزنامه همشهری _ رو که در مورد خواب بود خوندم به یاد وب افتادم . با خودم گفتم هر طور که شده باید به روزش کنم و حالا هم که می بینید در...
-
زلزله ساعت ۵ صبح
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 15:21
به نام هستی بخش بخشنده سلامی به شیرینی شهد برنده ی زندگی سلام دوستان عزیزم ... امیدورام حالتون مثل من نباشه البت شایدم باشه... از 7 فروردین به بعد من دیگه عزا می گیرم حالا که وضع بدتره و امروز 11 فروردین و من همش در فکر اینم که چقدر زود گذشت ( برای من که تعطیلات چیز جالبی نداشت مخصوصاً با زلزله ی امروز صبح ... وای ،...
-
سلام این بار al pachino
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 07:05
به نام هستی بخش بخشنده سلام دوستان عزیزم ... جای پای زمستون داره از روی ابرا کمرنگ و کمرنگ تر می شه و به جاش صدای قدم های بهار هر لحظه نزدیک تر. فردا روز تولد بهاره فصلی که قطره ای از جلوه ی بهشت رو بهمراه خودش میاره.... بگذریم ، شما چطورید ...هنوز توی زمستون گیر کردید یا که نه بهاری شدید... امیدوارم دلاتون بهاری باشه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1384 07:22
به نام هستی بخش بخشنده سلامی به زیبایی اوج یک موج و سلامی به زلالی برکه ای که با سنگ هایی تیره ولی رنگارنگ روشنائی تن خویش را به تو می نمایاند . عذر می خوام که مدت طولانی وبلاگ رو به روز نکردم . راستیتش اعصابم زیاد سرجاش نبود ترجیح دادم که تا اعصابم سر جاش بیاد چیزی ننویسم. می پرسید چرا... خب منم می گم نپرسید!!!...
-
روزی که اسمان دو خورشید را در اغوش کشید
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 07:48
به نام هستی بخش بخشنده سلام ... شهادت امام حسین (ع) و یارانشون رو به شما دوستان عزیزم تسلیت می گم، به امید اینکه ما هم برای امام زمانمون(عج) مثل یاران امام حسین باوفا و مقاوم باشیم . انشاءالله یا اباالفضل (ع) هر لحظه تو را در ذهن تاریک خود میبینم و می بینم که چگونه مرا بسوی خود می خوانی ولی ذهن تاریک من چه لایق...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 07:27
به نام هستس بخش بخشنده سلام... بعد یک اسارت طولانی مدت طعم آزادی بسیار شیرینه... امتحان ها تموم شده و من باز احساس یه دیونه ی زنجیری رو دارم که از زنجیر نمره و شب نخوابی رها شده . دیگه اصلاً حوصله ی صحبت درباره ی امتحان و هر چیزی که مربوط به امتحان ندارم ، می خوام از چیزای خوب خوب بگم ، مثل برف و بارون یا شاید در مورد...
-
بی مقدمه
شنبه 24 دیماه سال 1384 15:22
به نام هستی بخش بخشنده سلام ... بدون هیچ صحبتی ازتون می خوام که فقط بخونید و تفکر کنید . ممنون ...Don't ever give up your dreams and never leave them behind find them; make them yours and all through your life cherish them and never let them go - Elisa constanza رؤیاهایت را باور کن... به آنها بی اعتنا مباش آنها را...
-
یه گفتگوی ساده
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 11:08
به نام هستی بخش بخشنده سلام ... آق سیا دوباره می خواد چند دقیقه ای از وقت باارزشتون رو بگیره ... اگه اجازه بدید ؟ ... قبل از هر چیز به خاطر نظرات قشنگی که دادید تشکر میکنم ... عجب دنیائیه به خدا وقتی که امتحان نداشتیم نه من وبلاگ رو زود به زود به روز می کردم نه شما یه نظر از دستتون در می رفت ولی ماشاءالله چشم حسود کور...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 دیماه سال 1384 08:42
سلام ... خسته نباشید ( از درس خوندن دیگه !!! ) میدونم یا توی فرجه هستید یا اینکه شنبه امتحان دارید ... خدا به هممون صبر بده ... الهی امین ... زیاد وقتتون رو نمی گیرم یکی از دوستان که اوندفعه خواب گیوتین دیده بود حالا سوال کرده اگه یکی ( توجه داشته باشید... یکی !!! ) خواب ببینه که ۴ نفر رو کشته تکلیف چیه : خوب ... پسر...
-
تولد حضرت مسیح ( کریسمس مبارک)
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 08:37
به نام هستی بخش بخشنده سلام به دوستان عزیزم ، تولد حضرت مسیح رو به همه ی شما( چه مسیحی،چه مسلمان) تبریک می گم . امیدوارم راه این پیامبر بزرگ بعد سالها بالاخره بدرستی پبدا بشه . !silent night , holy night all is calm , all is bright raund yon virgin mother and child holy infact so tender and mild sleep in heavenly...
-
قسمت دوم (سرنوشت بارانی)
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 08:35
به نام هستی بخش بخشنده سلامی به شیرینی شهد برنده ی زندگی ! اینم از ادامه ی داستان سرنوشت بارانی : سریع از پله ها بالا رفت و وارد اتاقش شد ، پنجره ای را که به حیاط پشتی باز می شد گشود ، او دیگر حاضر نبود لحظه ای بدون مادردر آن خانه باشد ، به زیر پایش نگاه کرد ، شمشادها همچون سپاه دشمن در زیر پایش صف آرایی کرده بودند و...
-
یه خواب چند قسمتی به اسم سرنوشت بارانی
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 20:48
به نام هستی بخش بخشنده و... سلام... امیدوارم قبل از خوندن مطالب امروز مطلب قبلی رو خونده باشید تا دیگه با خاموش رنگیه من آشنا باشید و نیازی به معرفی دوباره نباشه . این بار قصد دارم شروع کنم به تعریف یه خواب شاید 10-20 قسمتی . این پر احساس ترین خوابیه که دیدم امیدوارم فقط برای من این طور نباشه !!! این خواب رو دو سال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبانماه سال 1384 08:35
به نام هستی بخش بخشنده و سلامی به شیرینی شهد برنده ی زندگی !!! دفعه ی قبل که کم لطفی کردید و هیچ نظری ندادید حقیقت دلم شکست امیدوارم این بار همون بار نباشه. این دفعه می خوام از خاموش رنگیم بگم تنها کسی که توی این دنیای فانی هرگز منو ترک نمی کنه . نمیدونم شما به خاموش رنگیتون فکر کردید یا نه . شاید هنوز هم کسی باشه که...
-
سلام با یک قطعه ادبی چطورید ؟
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 15:09
به نام هستی بخش بخشنده با سلام به همه ی شما عزیزان پیشاپیش عید فطر رو به همتون تبریک می گم امیدوارم روزهای زیبا و رنگی قشنگی در انتظار تک تک شما باشه . یک هفته بود که هر چی تلاش می کردم نمی تونستم یه قطعه ادبی درست و حسابی و بدون ایراد بنویسم ولی چند دقیقه ی پیش قطعه ادبی روی ذهنم حک شدکه به نظر خودم ارزش خوندن رو...
-
there's a point
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 08:31
agar ke font ro shoma nemitonid khob bebinid masire zir ro edame bedid ta font baraye computer shoma tarif beshe mamnon view<Encoding<Unicode
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 08:19
به نام هستی بخش بخشنده سلامی به پاکی نم نم باران روی خاک از همه عذر می خوام که نتونستم این مدت وبلاگ رو به روز کنم، ولی خب حالا به جاش می خوام با یک عالمه حرف جبران کنم .پیشنهاد می کنم بخونید حداقل اش باعث می شه یادتون بره روزه اید ! الان می خوام به مقوله ی تعبیر خواب، گیر بدم . گویا دیشب یکی از رفقام خواب داشم رو...
-
سلام
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 14:29
به نام هستی بخش بخشنده سلام به همه ی دوستان عزیز ببخشید که مدتی وبلاگ رو به روز نکردم (اگه رنگ زرد زمینه اذیتتون می کنه عذر می خوام در اولین فرصت عوضش می کنم.امیدوارم از موزیکی که روی وبلاگ قرار دادم خوشتون اومده باشه اسم این موزیک ژولیت و رمئو در مورد نوازندش دفعه ی بعد صحبت می کنم.) راستش این چند وقته سرم خیلی شلوغ...
-
سلام خیلی شاکیم
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 08:21
سلام یه سوال از نیا خان داشتم اگه این وب سایت من و تو پس می شه بپرسم شما چی کار می کنین. ببخشید دوستان من یه مدت نمی تونم وب رو به روز کنم این نیا خان هم امیدی نیست پس عذرخواهی منو بپذیرید. قربان شما -سیا شاکی -
-
یه خواب
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 16:09
بنام هستی بخش بخشنده سلام ... ببخشید این مدت چیزی ننوشتم راستش تقصیر از کامی جونه آخه هر چی برنامه که روش نصب می کنم (گلاب بروتون) بالا میاره !!!! دیشب یه خواب دیدم که من و مغروق خودش کرد با خودم گفتم نکنه قوم و خویشی با کبوترا دارم و خودم بی خبرم ! این دفعه خواب یک کبوتر سفید با دم سیاه رو دیدم طفلی بالش شکسته بود...
-
نیا ی عزیزم تولدت مبارک
جمعه 7 مردادماه سال 1384 16:01
به نام هستی بخش بخشنده سلام به همه ی دوستان عزیزم ، دلتون واسم تنگ شده بود !!! ((نظرتون راجع به قالب جدید داستان یک خواب چیه ؟ خوشگله نه!!! هر هفته قالب وبلاگو عوض می کنم ... خوشحال شدین.؟!!!!!!!!!!!!!)) ببخشید مدتی تنهاتون گذاشتم ، ولی ...خب... آق نیا جای خالی ما رو پر کرده بود << پس در نتیجه فکر نکنم دلتنگ شده...
-
مادر
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 21:30
بی پرنده ترین قفس خانه من است { همه سهمم از خاک } و بی ماهی ترین تنگ {همه سهمم از دریا } ست و تو همه سهمم از آسمانی که از هر موجودی بی نیازم کرده ای مادر با عرض تبریک ( نیا )
-
این دفعه واقعا اومدم
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 13:31
تنهائیم را با تو قسمت می کنم - سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهای من عالمی نیست سلام به همگی من نیما (نیا) هستم از اومدن من خوشحال نشدید میدونم خودتون متوجه میشید من مثل آقا سیا طبع شاعری ندارم ولی امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید و چند صباحی منو تحمل کنید راستشو بخواید هنوز نمی دونم کدوم خوابمو واستون تعریف کنم...
-
نیما هم اومد ((نیا))
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 08:57
-
رویا/موفقیت
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 18:22
به نام خدا سلام به همگی ، امیدوارم گرمای تابستون شما رو کسل نکرده باشه . از قرار معلوم آق نیا می خوان کارشونو شروع کنن (به این زودیا _دو قرن آینده_)!!! منم حقیقت مشغول نوشتن یک خواب 10 الی 20 قسمتی هستم . ولی هنوز آماده نیست ، با خودم گفتم بهتره احترام سرورم آق نیا رو بجا بیارم و تا ایشون خوابشونو می نویسن من خوابمو...
-
خوابی از جنس نور
شنبه 18 تیرماه سال 1384 21:05
(( به نام خدا )) سلام به شما دوستان عزیزم ، دلم نیومد توی این ایام که دل شیعیان خسته تر از همیشه است چیزی ننویسم . واین قطعه ی ادبی رو تقدیم می کنم به حضرت فاطمه ی زهرا (س) به این امید که شاید لطفی کنن و به خوابمون بیان. با پایی در زنجیر خاک ،بر زمینی داغ نشسته ام به این امید که بازگردی . نگاهم به امواجی است که افسار...
-
خواب/مرگ/زمان
جمعه 17 تیرماه سال 1384 23:42
به نام خدا ((سلامی به پاکی چشمان کودکی که به آسمان می نگرد)) ببخشید اگه نتونستم به قولم عمل کنم و زود زود وبلاگ خودتونو به روز کنم. از این به بعد وقت بیشتری دارم و سعی می کنم مثل آلوریک سر حرفم بمونم . نیا خان که خودشو کنار کشیده (فعلاً) منم که باید جورشو بکشم . چه میشه کرد نیاست دیگه !!! قبل از هر چیز در مورد سوال...
-
نوای سحرانگیز
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1384 20:23
به نام خدا این یکی از بهترین خواب هاییه که تا حالا دیدم وامیدوارم تونسته باشم خوب توصیفش کنم. (( قابل توجه کسانی که تند خوانیه نصرت رفتن : )) لطفاْبا دقت و آروم بخونید . ممنون ((سیا)) هنوز خورشید با چشمان چون فانوسش دل سیاه شب را پاره نکرده بود که من بی آنکه روح خویش را بیابم از خواب برخاستم ، هنوزهم نوای سحرانگیزش در...
-
داستان یک خواب
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1384 10:32
به نام خدا سلام به همگی خوابیدید !!! امیدوارم من(سیا) و دوستم نیا رو در جمع خودتون بپذیرید مطمئناْ به تفاوت این وبلاگ با وبلاگهای دیگه پی خواهید برد . هنوز شروع به نوشتن نکردیم ولی از صمیم قلب آرزو می کنم موردپسند همه واقع بشه. موضوع این وبلاگ همونطور که از اسمش پیداست در مورد خوابه . اشتباه نکنید قرار نیست اینجا کسی...